صفحات: 1 2 ...3 ...4 5 6 8

  شنبه 9 دی 1396 11:30, توسط لاله سرخ   , 136 کلمات  
موضوعات: تجربه طور

اینکه با فضای مجازی سرو کار داشته باشی یک چیز است و اینکه در فضای مجازی به گونه‌ای غرق شوی که دیگر اثری از خودت و افکارو اعتقاداتت نباشد یک چیز دیگر است. گاهی وقت‌ها هم می‌شویم مثل چیز ندیده‌ها. چندین بار دیده‌ام که می‌گویم. شاید هم بیشتر از چندین بار. یارو در پوستر تبلیغاتی برنامه‌اش نوشته بود” می‌خوای مچ دوست دختر یا دوست پسرت رو بگیری و ببینی غیر از تو با کیا رفیقه، پس برنامه رو دانلود کن “. این‌طور آدم‌ها با خودشان هم مشکل دارند و معلوم نیست چند چند هستند.معلوم نیست در این دنیای غیر حقیقی و بدون در و دیوار به دنبال چه هستند. آنقدر بعضی‌هامان افتضاح عمل می‌کنیم که کلی علامت تعجب بالای کله‌ی مخاطبانمان موج می‌زند. اصلا او می‌ماند که دم خروس را باور کند یا قسم حضرت عباس را.

  پنجشنبه 7 دی 1396 14:37, توسط لاله سرخ   , 160 کلمات  
موضوعات: تجربه طور

گاهی اوقات خوب است که کاغذی برداریم و نامه‌ای برای همسفر زندگی‌مان بنویسیم. شاید این زندگی که با سرعت زیاد در حال گذر است، فرصت صحبت کردن را به ما ندهد ولی یک نامه پر از کلمات سالیان سال می‌ماند و هر دفعه نفس زندگی را تازه می‌کند. شاید هم روح تازه ببخشد و زندگی‌ای را از منجلابش در آورد. نامه‌ای پر از حرف‌هایی که هیچ وقت جرأت گفتنش را نداشتی یا شاید خجالت می‌کشیدی بگویی. نامه‌ای که می‌تواند به عشق زندگی‌ات بگوید:” با تمام وجود دوستت دارم"، یا بگوید:” ممنون بخاطر تمام لحظاتی که مانند کوه پشتم ایستادی". شاید نامه‌ پر از گله و شکایت باشد، ولی باز هم چیزی را از دست نمی‌دهیم، چون بالاخره موفق شدیم به یک طریق حرفمان را بزنیم. اثر بیشتر نامه‌ها به اینجا ختم می‌شود که زندگی را آن‌طوری که باید دیده شود می‌بینیم و خیلی از سوء تفاهم‌ها را هم می‌شورد و می‌برد.و در پایان می‌رسیم به آغازی دیگر برای دوست داشتن.

  شنبه 2 دی 1396 11:39, توسط لاله سرخ   , 201 کلمات  
موضوعات: روز نگار

اگر بخواهم یک چشمه از عذاب دنیوی را تشریح کنم هیچ موردی را بهتر از دندان درد و دندانپزشک سراغ ندارم. اینکه چرا با دیدن وسایل دندانپزشک آدم را هول برمی‌دارد و ترس در جای جای بدن رخنه می‌کند و قلب انسان می‌خواهد از جایش در بیاید یکی از آن چیزهایی است که باید کشفش کنم وگرنه چه لزومی دارد که آدم با تزریق سه تا آمپول بلند بی حسی باز هم بترسد و بلرزد. خلاصه هر چه هست این درد ها، این صداها که بیشتر شبیه صدای ویز ویز مته برقیها در ساختمان سازیها است و فکی که یک ساعت بیشتر باید باز گنده بماند و خم به ابرو نیاورد جزء عذابهایی است که نظیر ندارد. حالا اگر وسط این معرکه دندانت مادر زادی از آب در بیاید و بجای دو کانال برای ریشه یک کانال داشته باشد آن وقت است باید دود از کله‌ات بالا بیاید ، هم از آن جهت که باید بگردی و یک متخصص ریشه پیدا کنی تا با کلی منت ریشه را جراحی کرده و در بیاورد هم از آن جهت که باید چندین برابر بیشتر از درمان ساده هزینه کنی. و اینگونه است که با این عذاب آتشی برجانت می‌افتد که حالا حالاها باید بسوزی.

  سه شنبه 14 آذر 1396 20:09, توسط لاله سرخ   , 206 کلمات  
موضوعات: داستانکها

دخترک به داخل اتاقش می‌خزد تا شاهد دعوای مادر و پسر نباشد. صدای دعوای آنها همه اتاق را پر کرده. نه ،فایده‌ای ندارد. باز هم صدای مادر در اتاق می‌پیچد که می‌گوید: “اول برو لباستو در بیار بعد بیا ناخنک بزن". و صدای پسرک که جواب می‌دهد:” مامان بعدا لباسمو عوض می‌کنم.” این‌بار ناخن‌هایش را تا آنجا که راه دارد درون گوشهایش می‌چپاند.دلش می‌خواهد همیشه سکوت باشد و او از این سکوت لذت ببرد. تقریبا آرزوی دست نیافتنی شده است برایش. “ای بابا کی این بچه میخواد آدم بشه، نمیذارن آدم تو رویاهاش غرق بشه". دخترک خسته شده و سر انگشتانش از جمع شدن خون، سیاه شده. با عصبانیت از جایش بلند می‌شود طوری که صندلی اش به کناری پرت می‌شود، در اتاق را باز می‌کند تا نعره‌ای بکشد. ولی سر جایش میخکوب می‌شود، تمام بدنش به لرزه می‌افتد چشمانش را‌ می‌بندد و دوباره باز می‌کند، سرش را پایین می‌اندازد و شروع می‌کند به گریه کردن، پرستار به طرفش می‌دود و او را در آغوش ‌می‌گیرد و آرام تا کنار تخت همراهیش می‌کند. دائم سوال می‌کند: چیزی یادت اومده؟” دخترک با ناله‌ای می‌پرسد:"من کجام، کی هستم"، پرستار به آرامی‌ می‌گوید:” عزیزم تو خیلی خوش شانس بودی که تونستی زنده از زیر اون همه آوار بیای بیرون.”

1 2 ...3 ...4 5 6 8

فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

جستجو