« بحر الکریم | کودک یا وسیله، کدام یک؟ » |
همیشه روزگار اینطوری بوده است که وقتی قرار است به مهمانی شخصی برویم از قبلش خودمان را در آینه براندازمیکنیم تا اگر عیب و ایرادی در ماست آن را برطرف کنیم و بعد به دید و بازدید برویم. مخصوصا اگر میزبان کسی باشد که تابحال میزبانیش را ندیدهایم و تازه بار اول است که میخواهیم مهمانش باشیم. آن وقت است که از فکر و ذکر این مهمانی، خواب از سرمان میپرد و تا چند شب قبلش فقط و فقط به آن فکر میکنیم.
قرار است که ماه رمضان به مهمانی بزرگی برویم که برایمان سنگ تمام گذاشته و میخواهد ما را از هر جهت غافلگیرکند. کاری هم ندارد که مهمانش چه کاره است، همین که خودش را به آن برساند برای او کافی است. تمام خار و خاشاک راه را برایمان جمع کرده و میخواهد در این راه گزندی به هیچ کس نرسد، دست شیطان را از پشت بسته است تا گمراه نکند و به همه سپرده است که شیطانی در کار نیست مگر اینکه خود نخواهید و نتوانید. حالا اگر از این همه دعوت و فراخوانی بگذریم، هیچ کس را پیدا نمیکنیم که به مهمانش این همه جایزه و پاداش بدهد. کجا را سراغ دارید که در عوض خوابیدن مهمانش پاداش بدهند یا حتی نفس کشیدن، هر طور هم که فکر کنی میبینی دم و بازدم هوا چرا باید ثواب داشته باشد، به هیچ کجا نمیرسی جز اینکه میخواهند بیحساب به تو ببخشند. حالا من به تو میگویم چنین است و غیر از این نیست که خداوند خوب میزبانی است تا حدی که بیحساب میبخشد، اصلا دوست دارد که بذل و بخششی کند که همه انگشت به دهان بمانند. درهای رحمت و بخشش را باز گذاشته تا بنده سراپاتقصیرش پشت در نماند، برکت را ره توشهاش میکند تا اگر کاهل بود دست خالی برنگردد، پاداش خواندن یک آیه از قرآنش را، برابر با ختم قرآنش در ماههای دیگر و پاداش یک رکعت نمازش را برابر با ۷۰ رکعت نماز در ماههای دیگر قرار داده است، حتی خودش به مهمانانش یاد داده که هر چه میخواهند و حاجت دارند بر زبان جاری کنند و آنقدری مهربانیش را میگستراندکه حتی تنبل ترین و کاهل ترین آدمها هم بخاطر خوابشان پاداش بگیرند.
راه بهشت از این مهمانی رفتنها میگذرد و آمرزشش را اینچنین قرار داده است که تو فقط باید اراده کنی و بخواهی و قدم برداری. فقط تنها تفاوتی که دارد این است که این مهمانی خوردن ندارد بلکه برعکس باید دهان ببندی و زبان نگه داری، از آن چیزهایی که حکم فریفتن دارد و تو را دور میکند. آنهم نه بخاطر خودش بلکه بخاطر تیغهایی که بر بدنت مینشیند. از بعضی چیزها باید بگذری تا او هم از تو بگذرد، پا بگذاری روی خودت و بشوی آنی که او میخواهد. آن گاه که دوباره از اول شروع کردی و خودت را ساختی میبینی، عجب بزرگ شدهای که هیچ وقت فکرش را هم نمیکردی.
و در آخر برایتان میگویم:« گر گدا کاهل بُوَد، تقصیر صاحب خانه چیست؟».
سلام احسنت
سلام و ممنون از شما بانو
فرم در حال بارگذاری ...