قبل از اینکه پچپچ هایشان تمام شود نتیجهی حرفهایشان روشن شد. دخترک با عصبانیت گفت:« مامان یا اینو برام میخری یا من با شما و بابا قهر میکنم».
مادر که رویش را تنگ گرفته بود و سعی میکرد گونههای سرخ شدهاش را زیر چادرش مخفی کند، آرامآرام در گوش دختر چیزهایی گفت که من نشنیدم. دوباره دخترک گفت:« یکی مثل اینو دخترخاله داشت، منم عین اونو میخوام، دلم نمیخواد جهزیهام کمتر از بقیه باشه.»
مادر که از خجالت سرخ سرخ شده بود، صورتش را به طرف من چرخاند و زیر لب زمزمه کرد:« حسود لا یسود».
اولی:« امسال روز زن، همسرم برام گوشواره آویز کادو داده، شما چی؟ شوهرتون چه کادویی به شما داده؟»
دومی«منکه خودم چند روز قبل یه زنجیر طلا دیدم همونجا به شوهرم گفتم من از این گردنبند خوشم اومده،اینو برای کادوی روز زن بخرش، میخوام جلو زری خانم زن داداشم کم نیارم».
پینوشت: الهکم التکاثر، حتی زرتم المقابر.