« اصطلاحات قدیمی سفر | خوب صحبت کردن » |
به همهمان گفته بودند که حواستان به جمعیت باشد مبادا کار خودتان را فراموش کنید و جوگیر شوید. مخصوصا ماهایی که بار اولمان بود دعوت شده بودیم و تقریبا ناشی بودیم. راست میگفتند، آن موقع در آن شلوغی چنان جوگیر میشدی که دست خودت هم نبود، ولی میشدی. آن لحظهای که نقارهخوانهای امام رضا شروع کردند به نقاره زدن، یا آن موقع که خدام حرم امام رضا علیهالسلام پرچم گنبد را روی دو دست به طرف سِن میبردند یا آن موقعی که آرزوی کودک فلج را اعلام میکردند، همهاش اشک بود که به چشمها هجوم میآورد و تو مجبور بودی که اشکهایت را مانند بغض فرو دهی تا چشمانت فقط تماشاگر سیل اشک مردم باشد. مخصوصا آن خانم جوانی که کودک شیر خوارش را روی دودست تاب میداد و چنان گریه میکرد که از حال خودش خبر نداشت و فقط لبهایش نام امام رضا را زمزمه میکردند. همه آن ۶ساعت روی پا ایستادن و خوشآمد گویی به خانمها از من انرژی نگرفت که دیدن آن همه اشک از من گرفت و من فقط نظارهگر بودم، چون من زیر سایه خورشید،فقط خادم بودم و مامور.
فرم در حال بارگذاری ...